تا به حال به ذهنتون رسیده که امروز یا فردا روز مردنتون هست ؟!
بعضی وقت ها به ذهنم میومد که فردا روز مردنم هست یا پس فردا یا امروز ، حس خیلی عجیبی بود نمیدونم چرا ولی میترسیدم ...
خوشم میومد از این حس ، تا این که گذشت و گذشت و این حس عجیب رو داشتم .
اما هر روز این حس بیشتر می شد تا اینکه به جایی رسید که صداهای عجیب و غریب می شنیدم .
صداهای ( لا اله الله ، الله اکبر ، یا الله و ... )
میترسیدم فک کردم جن زده شدم
شب ها برعکس شب های دیگه هیچ خوابی نمیدیدم .
این حس عجیب با من همراه بود به هیچکس هیچی نگفتم .
حس هایی که داشتم این بود که فکر آینده نباش ، تو میمیری ، فردا روز آخره، ظهور نزدیکه و ... انگار یکی توی گوشم این هارو زمزمه می کرد همش از آخرالزمان حرف می زد .
خیلی کسل شده بودم حال هیچی رو نداشتم .
با دوستام بیرون نمی رفتم ، دیگه بیخیال همه چیزا شده بودم هیچی برام اهمیت نداشت .
گاهی وقتا آهنگ گوش می کردم اما بازم عصبانی بودم وقتی مادرمو می دیدم خوشحال می شدم .
از هیچی نمی ترسیدم ، حس خوبی بود ، داشت هر روز بیشتر می شد
که تا حالا هم که دارم این رو تایپ می کنم این حس رو دارم خیلی زیاده .
حس پوچی میشه اسمشو گذاشت .
اما دلم می خواد از همه چی دست بکشم ، نمیدونم شاید توی کاری شکست خوردم ولی نه ...
بیشترین چیزی که بهش علاقه داشتم کامپیوتر بود ولی حالا ازش متنفرم .
از دوستام بدم میاد ، از بیرون رفتن بدم میاد .
فقط دلم می خواد توی خونه باشم .
شاید حس افسردگیه . بعضی وقتا دعوا میکنم و سر دوستام فریاد می زنم . خیلی زود از کوره در میرم . خیلی زود خسته می شوم .
برام دعا کنید ...