loading...
تیم سایبری تومور
آخرین ارسال های انجمن
admins بازدید : 292 چهارشنبه 03 دی 1393 نظرات (0)


انسان‌ها در هر سنی دچار درد می‌شوند. هر چند برخی افراد طوری متولد می‌شوند که احساس درد ندارند. ممكن است چنین چیزی عالی به نظر برسد، اما این افراد ممکن است بدون آنکه متوجه باشند به خود آسیب برسانند، چرا که درد ندارند تا به عنوان یک سیستم هشداردهنده عمل کند. درد وظیفه مهمی ‌در حفاظت از ما از آسیب به عهده دارد، اما این امر واقعا فقط در مورد درد حاد صدق می‌کند. به نظر نمی‌رسد در دردهاي مزمن کاربرد مفیدی داشته باشد.
به هنگام درد، آسیب بافتی، حسگرهای کوچکی را در سراسر بدن برمی‌انگیزد که در اصطلاح به آنها گیرنده‌های آسیب1 می‌گویند. این اولین مرحله از تجربه درد است. وقتی بافت آسیب می‌بیند، پیامی‌ در طول عصب‌های متصل به نخاع منتشر می‌شود. از بسیاری جهات این همانند اتفاقی است که در سیستم تلفن می‌افتد. پیام‌های الکتریکی در طول خطوط تلفن حرکت کرده و مبادله می‌شوند و برای مغز انسان هیچ معنایی ندارند، تا اینکه توسط گوشی تلفن به صوت تبدیل شوند. همین رویداد در مورد پیام‌های عصبی صدق می‌کند. 
تنها زمانی که ‌این پیام‌های الکتریکی به مغز می‌رسند، تفسیر شده و درد ادراک می‌شود. این امر خیلی سریع اتفاق می‌افتد؛ مثلا فکر کنید با چه سرعتی می‌توانید دستتان را از آب جوش دور کنید.
در فهم اینکه بدن چطور درد را احساس می‌کند؛ دومین ناحیه مهم نخاع2 است. نخاع مجموعه‌ای از اعصاب و سلول‌های اختصاصی است که درون ستون مهره‌ها جای دارند. نخاع همانند یک پایانه پیچیده تلفن است که اطلاعات نقاط مختلف بدن را گرفته و هدایت و کنترل می‌کند.
 در کف جمجمه، نخاع به ناحیه‌ای وصل می‌شود که ما آن را ساقه مغز3 می‌نامیم که قسمت پايینی مغز است. ساقه مغز بخش بسیار پیچیده و درهم تنیده‌ای از مغز است که پیام‌های الکتریکی را از سراسر بدن دریافت می‌کند. این بخش نقش صافی را برعهده دارد که تصمیم می‌گیرد کدام پیام‌ها به سمت مغز حرکت کنند (شکل شماره 1).
چنین نیست که هر پیامی ‌بلافاصله به مغز فرستاده شود، همه آنها به نخاع می‌رسند، اما به شیوه‌های مختلف ورود آنها به مغز مسدود می‌شود. در سال 1965 دو دانشمند معروف به نام‌های پروفسور رونالد ملزک4 و پروفسور پاتریک وال5 اظهار داشتند که درون نخاع دروازه‌ای وجود دارد که اجازه می‌دهد پیغام‌ها از آن گذشته و به مغز برسند.  اگر این دروازه بسته باشد، پیام‌ها به مغز نخواهند رسید و درد احساس نمی‌شود.
این موضوع به توجیه برخی موقعیت‌ها کمک می‌کند. مثلا اگر بخشی از بدن را بعد از صدمه دیدن بمالیم، درد ممکن است نسبتا به سرعت برطرف شود و احساس کنیم بهتر شده‌ایم. به نظر می‌رسد مالش دادن، اعصابی را تحریک می‌کند که حامل درد نیستند اما با گذر از نخاع و بستن "دروازه" اجازه ورود پیام‌های عصبی حاوی درد را نمی‌دهند.
اطلاعاتی که از سوی مغز به سمت پائین می‌آیند نیز ممکن است به باز یا بسته شدن "دروازه" کمک کند. اگر به چیزی که برای شما مهم است "توجه" کنید و حواستان جای دیگری باشد آن گاه اطلاعات مربوط به "توجه" که از مغز به سمت نخاع حرکت می‌کند، "دروازه" را به روی پیام‌های درد می‌بندد و درد کمتری احساس خواهد شد. همین طور اگر توجه و نظر خود را روی یک جراحت متمرکز کنید احتمالا دروازه باز می‌شود و درد بیشتری احساس خواهید کرد.
متاسفانه مسدود کردن این دروازه به اراده ما نیست، اما به نظر می‌رسد چنانچه مغز حس‌های عادی مثل حرکت، لمس و فشار را دریافت کند و یا به افکار غیر از درد بپردازد، آنگاه کمتر درد را ادراک می‌کند. بنابراین فعال باقی ماندن به طور معقول و تمرکز روی مسائلی غیر از درد می‌تواند مفید باشد.
سرانجام ساقه مغز درد را به ناحیه‌ای از مغز موسوم به نیم کره‌های مغزی می‌فرستد. فقط در این ناحیه است که علائم درد در قالب آن نوع دردی که ما با آن آشنا هستیم، احساس می‌شود. در سطح مغز6 است که معنایی از درد ساخته می‌شود و ما درد را ادراک می‌کنیم. سعی می‌کنیم بفهمیم درد برای ما و دیگری چه معنایی دارد. درد از کجای بدن نشأت می‌گیرد؟
 آیا باید نگران آن باشیم یا درد فقط یک التهاب خفیف است که می‌توان آن را نادیده گرفت؟ اگر دردی باشد که پیش از این سابقه نداشته باشد (درد حاد) ممكن است نگران‌کننده‌تر از دردی باشد که حاصل عود یک درد کهنه (درد مزمن) است. 
همچنین هنگامی‌که درد فعالیت‌های روزانه شما را محدود کند و یا شما را از انجام فعالیت‌ها و ورزش‌های مورد علاقه‌تان بازدارد ممکن است بیشتر برایتان آزاردهنده باشد. همچنین هنگامی‌که اطلاعات کافی راجع به دردتان ندارید و تصاویر سی تی اسکن چیزی را نشان ندهند، احتمالا افکار و تصورات شما به هر سو کشیده می‌شوند و شاید رنج بیشتری را متحمل شوید.
پس از گذشت مدت زمانی، شناسایی و تفکیک این احساسات و افکار قوی از درد بسیار سخت خواهد شد. درست همان‌گونه که نمی‌توانید مواد تشکیل‌دهنده یک کیک را از هم جدا کنید، جدا کردن درد از هیجانات، افکار، باورها و اثر آنها روی زندگی شما ممکن است سخت باشد.

ادامه مطلب ...




انسان‌ها در هر سنی دچار درد می‌شوند. هر چند برخی افراد طوری متولد می‌شوند که احساس درد ندارند. ممكن است چنین چیزی عالی به نظر برسد، اما این افراد ممکن است بدون آنکه متوجه باشند به خود آسیب برسانند، چرا که درد ندارند تا به عنوان یک سیستم هشداردهنده عمل کند. درد وظیفه مهمی ‌در حفاظت از ما از آسیب به عهده دارد، اما این امر واقعا فقط در مورد درد حاد صدق می‌کند. به نظر نمی‌رسد در دردهاي مزمن کاربرد مفیدی داشته باشد.
به هنگام درد، آسیب بافتی، حسگرهای کوچکی را در سراسر بدن برمی‌انگیزد که در اصطلاح به آنها گیرنده‌های آسیب1 می‌گویند. این اولین مرحله از تجربه درد است. وقتی بافت آسیب می‌بیند، پیامی‌ در طول عصب‌های متصل به نخاع منتشر می‌شود. از بسیاری جهات این همانند اتفاقی است که در سیستم تلفن می‌افتد. پیام‌های الکتریکی در طول خطوط تلفن حرکت کرده و مبادله می‌شوند و برای مغز انسان هیچ معنایی ندارند، تا اینکه توسط گوشی تلفن به صوت تبدیل شوند. همین رویداد در مورد پیام‌های عصبی صدق می‌کند. 
تنها زمانی که ‌این پیام‌های الکتریکی به مغز می‌رسند، تفسیر شده و درد ادراک می‌شود. این امر خیلی سریع اتفاق می‌افتد؛ مثلا فکر کنید با چه سرعتی می‌توانید دستتان را از آب جوش دور کنید.
در فهم اینکه بدن چطور درد را احساس می‌کند؛ دومین ناحیه مهم نخاع2 است. نخاع مجموعه‌ای از اعصاب و سلول‌های اختصاصی است که درون ستون مهره‌ها جای دارند. نخاع همانند یک پایانه پیچیده تلفن است که اطلاعات نقاط مختلف بدن را گرفته و هدایت و کنترل می‌کند.
 در کف جمجمه، نخاع به ناحیه‌ای وصل می‌شود که ما آن را ساقه مغز3 می‌نامیم که قسمت پايینی مغز است. ساقه مغز بخش بسیار پیچیده و درهم تنیده‌ای از مغز است که پیام‌های الکتریکی را از سراسر بدن دریافت می‌کند. این بخش نقش صافی را برعهده دارد که تصمیم می‌گیرد کدام پیام‌ها به سمت مغز حرکت کنند (شکل شماره 1).
چنین نیست که هر پیامی ‌بلافاصله به مغز فرستاده شود، همه آنها به نخاع می‌رسند، اما به شیوه‌های مختلف ورود آنها به مغز مسدود می‌شود. در سال 1965 دو دانشمند معروف به نام‌های پروفسور رونالد ملزک4 و پروفسور پاتریک وال5 اظهار داشتند که درون نخاع دروازه‌ای وجود دارد که اجازه می‌دهد پیغام‌ها از آن گذشته و به مغز برسند.  اگر این دروازه بسته باشد، پیام‌ها به مغز نخواهند رسید و درد احساس نمی‌شود.
این موضوع به توجیه برخی موقعیت‌ها کمک می‌کند. مثلا اگر بخشی از بدن را بعد از صدمه دیدن بمالیم، درد ممکن است نسبتا به سرعت برطرف شود و احساس کنیم بهتر شده‌ایم. به نظر می‌رسد مالش دادن، اعصابی را تحریک می‌کند که حامل درد نیستند اما با گذر از نخاع و بستن "دروازه" اجازه ورود پیام‌های عصبی حاوی درد را نمی‌دهند.
اطلاعاتی که از سوی مغز به سمت پائین می‌آیند نیز ممکن است به باز یا بسته شدن "دروازه" کمک کند. اگر به چیزی که برای شما مهم است "توجه" کنید و حواستان جای دیگری باشد آن گاه اطلاعات مربوط به "توجه" که از مغز به سمت نخاع حرکت می‌کند، "دروازه" را به روی پیام‌های درد می‌بندد و درد کمتری احساس خواهد شد. همین طور اگر توجه و نظر خود را روی یک جراحت متمرکز کنید احتمالا دروازه باز می‌شود و درد بیشتری احساس خواهید کرد.
متاسفانه مسدود کردن این دروازه به اراده ما نیست، اما به نظر می‌رسد چنانچه مغز حس‌های عادی مثل حرکت، لمس و فشار را دریافت کند و یا به افکار غیر از درد بپردازد، آنگاه کمتر درد را ادراک می‌کند. بنابراین فعال باقی ماندن به طور معقول و تمرکز روی مسائلی غیر از درد می‌تواند مفید باشد.
سرانجام ساقه مغز درد را به ناحیه‌ای از مغز موسوم به نیم کره‌های مغزی می‌فرستد. فقط در این ناحیه است که علائم درد در قالب آن نوع دردی که ما با آن آشنا هستیم، احساس می‌شود. در سطح مغز6 است که معنایی از درد ساخته می‌شود و ما درد را ادراک می‌کنیم. سعی می‌کنیم بفهمیم درد برای ما و دیگری چه معنایی دارد. درد از کجای بدن نشأت می‌گیرد؟
 آیا باید نگران آن باشیم یا درد فقط یک التهاب خفیف است که می‌توان آن را نادیده گرفت؟ اگر دردی باشد که پیش از این سابقه نداشته باشد (درد حاد) ممكن است نگران‌کننده‌تر از دردی باشد که حاصل عود یک درد کهنه (درد مزمن) است. 
همچنین هنگامی‌که درد فعالیت‌های روزانه شما را محدود کند و یا شما را از انجام فعالیت‌ها و ورزش‌های مورد علاقه‌تان بازدارد ممکن است بیشتر برایتان آزاردهنده باشد. همچنین هنگامی‌که اطلاعات کافی راجع به دردتان ندارید و تصاویر سی تی اسکن چیزی را نشان ندهند، احتمالا افکار و تصورات شما به هر سو کشیده می‌شوند و شاید رنج بیشتری را متحمل شوید.
پس از گذشت مدت زمانی، شناسایی و تفکیک این احساسات و افکار قوی از درد بسیار سخت خواهد شد. درست همان‌گونه که نمی‌توانید مواد تشکیل‌دهنده یک کیک را از هم جدا کنید، جدا کردن درد از هیجانات، افکار، باورها و اثر آنها روی زندگی شما ممکن است سخت باشد.

...ادامه ...

-----------------------------------------------------------------------------------

بنابراین افکار شما سهم بسیار بزرگی در ادراک دردتان دارند، ولی ممکن است شما مطلع نباشید چرا که در سطح ناهشیار رخ می‌دهند. چنانچه افکارتان را پیرامون درد تغییر دهید کیفیت ادراکتان از درد تغییر خواهد کرد. درست همان‌گونه که اگر مواد تشکیل‌دهنده کیک تغییر کنند مزه و طعم کیک متفاوت خواهد شد.
صرف‌نظر از اینکه علت اصلی درد چیست، درد مستمر احتمالا تغییرات زیادی در زندگی روزمره شما ایجاد خواهد کرد. مثلا احتمالا به خاطر درد، کمتر و کمتر به کارهایی می‌پردازید که قبل از شروع درد انجام می‌دادید. 
این موضوع به از دست دادن تناسب و قدرت کلی در عضلات و مفاصل می‌انجامد و آنها را خشک و سخت می‌کند. این به نوبه خود احتمالا به محدودیت بیشتر منجر می‌شود و هرگاه سعی کنید کارهایی را انجام دهید احساس درد می‌کنید.
به علت کم کاری یا اجبار به رها کردن آنچه برای شما مهم و لذت‌بخش بوده است، مثل شغل، سرگرمی‌ها، ورزش یا کارهای خانه احتمال دارد خود را افسرده‌تر احساس کنید و احساس تنهایی، تحریک‌پذیری، یا درماندگی بیشتری، نسبت به گذشته كنيد. این احساس افسردگی و درماندگی ممکن است با تکرار نافرجام درمان‌های مختلف تشدید شود. درد همیشگی ممکن است بر این مسائل اضافه شود و حتی کنار آمدن با آن را سخت‌تر کند. 
افسردگی و احساس درماندگی ممکن است خیلی بیشتر شما را در یافتن یک راه علاج حیران کند. علاوه بر این، درمان‌هایی که برای درد حاد موثرند، اغلب کمکی به رفع درد مزمن نمی‌کند و حتی ممکن است در درازمدت اوضاع را وخیم‌تر کند. 
برای مثال در حالی که استراحت کوتاه مدت می‌تواند برای بسیاری از دردهای حاد خوب باشد، استراحت‌های طولانی مدت ممکن است صرفا به ضعف عضلات و ماهیچه‌ها منجر شود. استفاده درازمدت از داروهای ضد درد نیز معمولا راه حل مشکل نیست و اغلب اوقات به عوارض جانبی ناخواسته می‌انجامد.
 وقتی فیزیوتراپی به قدر کافی امتحان شده است اصرار بر آن احتمالا کمکی نمی‌کند. همین امر در مورد جراحی صادق است؛ وقتی انجام آن تایید نشده است یا بدون موفقیت انجام شده است، جراحی بیشتر برای همان درد مزمن معمولا ناموفق است و البته خطر بدتر شدن شرایط را به همراه دارد.
 بر اساس پژوهش‌های دکتر نیکلاس7 و همکارانش، در بیمارستان سنت توماس لندن که در سال 1988 شروع شد، برنامه ADAPT 8 به مفهوم عادت، پذیرش و سازگاری با درد طراحی شد. یکی از برنامه‌های پیشنهادی این رویکرد، پیشرفت تدریجی در انجام فعالیت‌های روزانه است. یعنی اینکه صبح‌ها تا حد ممکن از خود کار نکشیم که مجبور شویم بعدازظهر‌ها استراحت کنیم.
پیشرفت تدریجی سه جنبه اصلی دارد: 
1) استراحت‌های کوتاه و متعدد داشته باشید. کاری را برای یک مدت مشخص انجام دهید، استراحت کوتاهی کنید، قدری بیشتر کار کنید، یک استراحت کوتاه دیگر، و به همین ترتیب. برای مثال اگر می‌توانید 15 دقیقه به باغچه‌ها رسیدگی کنید، اما بعد از آن همه روز را باید استراحت کنید، سعی کنید 10 دقیقه به باغچه‌ها رسیدگی کنید، 15 تا 30 دقیقه استراحت کنید، سپس 10 دقیقه دیگر به باغچه‌ها بپردازید.
 به‌این روش، در هر وعده کار کمتری انجام می‌دهید، اما بیش از حد از خود کار نمی‌کشید و تمام روزتان را خراب نمی‌کنید. 
2) به تدریج میزان کار را افزایش دهید. برای "افزایش تدریجی" یک فعالیت باید برنامه‌ریزی کنید تا هر روز یا هر دو روز، به میزان کمی ‌بر آن کار بیفزایید. هر افزایش باید اندک باشد و نباید بیش از آنچه برنامه‌ریزی کرده‌اید انجام دهید، حتی اگر احساس می‌کنید دوست دارید کار بیشتری انجام دهید. طولی نخواهد کشید که می‌توانید بیش از گذشته کار کنید بدون اینکه دردتان از حد تحمل خارج شود. 
اگر به مثـال رسیدگی به باغچه برگردید، ممکن است تصمیـم بگیرید روزی یک دقیقه بر میزان کار خود بیفزاییـد. در این صــورت در روز اول دو بار و هر بار 10 دقیقـه کار می‌کنیـد. در روز دوم دو بار و هر بار 11 دقیـقه و به همین ترتیب پیش می‌روید. در این روش گام به گــام، می‌توانید به آهستگی زمان صرف شده در باغچـه را بدون کار کشیدن بیش از حد افزایش دهید.
3) کار را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنید. اگر انجام یک‌باره کل کار سخت است، سعی کنید آن را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنید. مثلا برای خرید هفتگی به جای یک بار خرید، سه بار به خرید بروید. یا وقتی خرید می‌کنید، خرید‌های خود را به جای یک پاکت در دو پاکت بریزید. 
به موازات اینکه متناسب‌تر و قوی‌تر می‌شوید می‌توانید به تدریج بیشتر کار کنید و وزن سنگین‌تری را حمل نمائید. برای بهره‌مندی از این شیوه، نخست باید ببینید در حال حاضر تا چه حد توانایی دارید. در واقع سعی کنید با تلاش‌های متعدد در چند روز، نقطه شروع مناسبی برای خود بیابید. برای موفقیت بیشتر، پیشرفت تدریجی را از سطح کنونی خود آغاز نکنید. چرا که ‌این سطح چه بسا بیانگر زمانی باشد که شما در وضعیت خوبی قرار دارید.
 در عوض از سطح کمی‌ پايین‌تر از آنچه که می‌دانید می‌توانید از پس کار برآیید، شروع کنید. یک قانون سرانگشتی کلی که در اکثر مواقع موفقیت‌آمیز بوده است، نقطه شروع حدود 20 درصد پایین‌تر از سطح فعلی است. اگر مطمئن نیستید چطور این 20 درصد را محاسبه کنید، سطح کنونی خود را به قدری کاهش دهید که مطمئن شوید در اولین اقدام، آن تمرین یا کار را با موفقیت انجام خواهید داد. سپس در مورد میزان بازتوانی خود واقع گرایانه تصمیم بگیرید. بکوشید تا تمرین‌ها و کارهای خود را به میزان ثابت و پیوسته‌ای، بدون درد افزایش دهید. از خود بپرسید "آیا وقتی درد ناجور است می‌توانم اینقدر کار کنم؟".
 اگر عدد افزایش کار خود را خیلی دست بالا گرفته‌اید، می‌توانید آن را تغییر دهید. اگر سطح فعالیت خود را طوری تنظیم کنید که بتوانید آن را حفظ کنید، به اعتماد به نفستان کمک می‌کند و در نهایت برنامه‌تان را بنویسید و پیشرفت خود را ثبت کنید. تلاش برای به خاطر سپردن برنامه گام به گام احتمالا باعث سردرگمی‌ و فراموشی می‌شود. 
با نوشتن خیلی زود متوجه می‌شوید آیا در حال پیشرفت هستید یا به عقب می‌لغزید. علائم پیشرفت معمولا خشنود کننده و باعث افزایش اعتماد به نفس می‌شود. حتی می‌توانید وقتی به هدف‌های هفتگی خود دست می‌یابید به خود پاداش‌های خاصی بدهید. علائم عدم پیشرفت یا عقب گرد فرصتی است برای اینکه ببینید چرا چنین است و چه باید کرد. آنچه که در اینجا آمد خلاصه بسیار کوتاه از برنامه ADAPT است. این برنامه به شما کمک خواهد کرد تا زندگیتان را همراه با درد در اختیار بگیرید و بر مشکلات ناشی از در مزمن چیره شوید. 
 بیمارانی که از برنامه ADAPT استفاده کرده بودند، از نظر کاهش مصرف دارو، بهبود روحیه، بهبود اعتماد به نفس و افزایش سطح فعالیت، عملکرد بهتری داشتند. خیلی شادتر شدند و توانستند بسیاری از فعالیت‌های روزانه خود را انجام دهند. هنوز درد داشتند اما بدتر از قبل نبود و به اندازه قبل برایشان مشکل ایجاد نمی‌کرد. اگر علاقمند هستید پیرامون این روش اطلاعات بیشتری داشته باشید می‌توانید به کتاب "راهنمای عملی کنترل درد" که توسط دکتر نیکولاس و همکارانش نگاشته شده و توسط دکتر محسن دهقانی ترجمه و توسط انتشارات رشد منتشر شده است مراجعه کنید.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما بر روی کدام یک از موضوعات سایت باید بیشتر کار شود.
    آمار سایت
  • کل مطالب : 210
  • کل نظرات : 69
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 82
  • آی پی دیروز : 76
  • بازدید امروز : 429
  • باردید دیروز : 1,530
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6,660
  • بازدید ماه : 17,202
  • بازدید سال : 62,183
  • بازدید کلی : 302,231